برای دردانه ام

نوروز95 و سفر به تهران

دلبندم عيد امسال اولين سالي بود كه سه نفري خونه ي خودمون بوديم . تحويل سال ساعت 8 صبح بود و بيدار شديم گرچه خوابالو بوديم اما سر سفره هفت سين نشستيم  و سال رو تحويل كرديم . عشقم اميدوارم سالي كه پيش رو داريم سال خيلي خيلي خوبي براي همه مون باشه. بعد از خوردن صبحانه رفتيم خونه عزيز جون برا ديدنشون كه همه اونجا بودن و بعد رفتيم خونه بابا بزرگ. و همون لحظه تصميم بر اين شد كه دايي وحيد و دايي فريد هم همراه ما بيان تهران  چون من از مدتها پيش تهران اسكان گرفته بودم . هميشه دلمون ميخواست يكبار در تعطيلات عيد بريم تهران . يا مسافرتهاي ديگه ميرفتيم و يا اقوام تهراني ميومدن زنجان و ميسر نميشد تا بالاخره عزممون رو جزم كرديم و تصميم گرفت...
31 خرداد 1395

روزهاي باقيمانده تا پايان سال 1394

عزيز دلم  همونطور كه گفتم 29 بهمن ماه عمل لوزه  داشتي و بعد هم كه مهمونهايي كه زحمت ميكشيدن و ميومدن خونه مون . و 8 اسفند اولين روزي بود كه مهد رفتي.  12 اسفند وقت آتليه داشتي كه مهد كودكت هماهنگ كرده بود و اولين بار بود كه شما رو با تيپ زمستوني برديم آتليه . 13 اسفند تولد يكسالگي هلناي عزيز بود كه در هتل بزرگ برگزار شد و شام به اتفاق همه خانواده رفتيم . 19 اسفند بخاطر نگراني از سرفه هات بردم خانم دكتر مهربون شما رو معاينه كرد و گفت خيلي خوب شد اين سرماخوردگي روزاي اول عمل اتفاق نيفتاد چون قطعا برا بخيه ها مشكل ساز ميشد. و انتي هيستامين و ايبوپروفن  وقطره بيني داد .و پروسپان و لوزه رو نگاه كرد گفت دست دكتر درد...
31 خرداد 1395
1